بدون عنوان
با مهدی سر میوه دعواتون شد میخواستم تو اتاق نگهت دارم تو هم میخواستی زودتر بریو حسابتو تسویه کنی..... شروع کردم تند تند یه داستان ساختن و تعریف کردن..... بجای ر حرف ل رو میگفتم یه دایناسوره تو یه جنگل بزرگ و تاریک یه دختله(دختره) رو دید رفت بخولتش که دختله دیدش داد زد:آآآآآآآی دایناسوله گوشاشو گلفت گفت واااااااااای دختله فلال کلد دختله فلال کلد دختله لفت بالای دلخت،دایناسوله با دندوناش دلخت و از جاش کند دختله افتاد زمین گفت آآآآآآی دایناسوله گوشاشو گلفت گفت وااااااااآی دختله فلال کلد دختله فلال کلد..... بقیشو بعدا برات مینویسم
نویسنده :
مامان
19:33